blog image

تاریخ انتشار: جمعه بیست و پنج فروردین ۱۴۰۲

|    نویسنده : میراث

الدورادو: تاریخ واقعی پشت افسانه است الدورادو، سرزمین طلا، یکی از شناخته‌شده‌ترین اسطوره‌های تاریخ است و داستان‌های مربوط به آن منشأهای مختلفی دارد.الدورادو شهری افسانه‌ای بود که گفته می‌شود سرشار از طلاست

الدورادو: تاریخ واقعی پشت افسانه

الدورادو، سرزمین طلا، یکی از شناخته‌شده‌ترین اسطوره‌های تاریخ است و داستان‌های مربوط به آن منشأهای مختلفی دارد.

الدورادو شهری افسانه‌ای بود که گفته می‌شود سرشار از طلا است، اولین بار در قرن 16 و 17 در اروپا گزارش شد. مکان نامشخص الدورادو در منابع مختلف مورد مناقشه است؛ اما اغلب گفته می‌شود که در آمریکای جنوبی بوده است.

بسیاری از کاوشگران و کسانی که به دنبال طلا یا ثروت بودند، الدورادو را جستجو کردند. با این حال، به گفته ژورنال  The Historianالدورادو در واقع ترکیبی از چندین افسانه بود نه یک مکان ثابت

.

همچنین بخوانید: بهترین شمش های طلا در دنیا

 

 

در برخی روایت‌ها الدورادو به شکل یک مرد است، در برخی افسانه‌های دیگر به شکل یک دریاچه یا یک دره دیده می‌شود. به گزارش بی بی سی ، در سال 1835، اسطوره الدورادو مربوط به سه قرن پیش بود؛ اما منشا آن و اینکه آیا یک شهر واقعی از طلا وجود داشته است یا نه، هنوز مورد بحث است.

ریشه‌های الدورادو

یکی از معروف‌ترین داستان‌های منشأ الدورادو اولین بار زمانی ذکر شد که خوان د کاستلانوس، یک کشیش فاتح، آن را به عنوان بخشی از تاریخ شعر خود از قهرمانی اسپانیایی در قاره آمریکا، " مرثیه مردان برجسته هند" گنجاند. این شعر توسط وی احتمالاً در دهه 1570 نوشته شده است.

به نقل از دایره المعارف تاریخ جهان، داستان مربوط به رئیس یک قبیله موئیسکا است که در فلات بزرگی زندگی می‌کردند. فاتحان آن را به نام Cundinamarca می‌شناختند. در ارتفاعات شرقی رشته کوه آند در جایی که کلمبیای کنونی قرار دارد.

این داستان می‌گوید که سالی یک بار، رئیس خود را از سر تا پا در سقز و گرد و غبار طلا می‌پوشاند: نام "ال دورادو" که به معنای "طلایی" ترجمه می‌شود؛ از اینجا گرفته شده است.

مرداب گواتاویتا

دریاچه گواتاویتا در جستجوی طلا تخلیه شد.

به گفته کاستلانوس، رئیس یک کشتی، آن را به وسط دریاچه گواتاویتا برد، یک دریاچه دهانه کوچک تقریباً دایره‌ای شکل که در کوه غرق شده بود. مردم رئیس را نگاه کردند، او صدایی بلند مثل فریاد سر داد و سپس او طلا و زمرد را به دریاچه تقدیم کرد. سپس به درون آن شیرجه زد.

صحنه به تصویر کشیده شده در یک اثر هنری باستانی که در موزه طلا در بوگوتا، کلمبیا به نمایش گذاشته شده است، خاستگاه اسطوره الدورادو را نشان می‌دهد. این افسانه از پادشاه موئیسکا می‌گوید که در طول مهمانی‌ها و مناسبت‌های خاص خود را با گرد و غبار طلا می‌پوشاند و سپس از یک قایق به دریاچه گواتاویتا شیرجه می‌زد.

هیچ منبع معتبری وجود ندارد که کسی این داستان را از نزدیک دیده باشد. گفته می شود که حدود 40 یا 50 سال قبل از ورود اسپانیایی‌ها این اتفاق رخ داده است.

داستان منشأ جایگزین

نسخه دوم داستان اصلی الدورادو به سال 1541 باز می‌گردد، حدود 20 سال پس از تسخیر آزتک‌ها توسط کورتز و هشت سال پس از قتل امپراتور اینکا و آتاهوالپا توسط فرانسیسکو پیزارو. در این برهه از تاریخ، اسپانیایی‌ها هنوز به بخش زیادی از این قاره نرفته بودند، به این معنی که بسیاری از قلمرو هنوز توسط اروپایی‌ها کشف نشده بود.

آتاهوالپا

تصویری وجود دارد که در آن فرانسیسکو پیزارو و امپراتور آتاهوالپا با طلا احاطه شده‌اند.

نسخه 1541 اسطوره الدورادو در نوشته‌های یک فاتح به نام گونزالو فرناندز اویدو یافت می‌شود و در کیتو در شمال اکوادور اتفاق می‌افتد. این قلمرو در این زمان به عنوان بخشی از تخریب اسپانیایی اینکاها به تازگی فتح شده بود.

به گزارش Oviedo، به نقل از کتاب  Mourning El Dorado (انتشارات دانشگاه ویرجینیا، 2019) «الدورادو یک ارباب یا پادشاه بزرگ بود که مدام با طلا می‌چرخد، زیرا عقیده او این است که پوشیدن هر زینت دیگری زیبایی کمتری دارد؛ اما پوشانده خود با پودر طلا امری خارق‌العاده، غیرعادی، جدید و پرهزینه‌تر است.»

جستجوی پیزارو برای الدورادو

در فوریه 1541 یکی دیگر از فاتحان اسپانیایی به نام گونزالس پیزارو، نیروهای کمی از مردان را جمع آوری کرد و از کیتو، اکوادور، در جستجوی سرزمین پادشاه افسانه‌ای الدورادو به راه افتاد. پیزارو در روایت‌های ماجراجویانه خود، الدورادو را به عنوان یک دریاچه توصیف می‌کند، نه به شکل یک انسان. سومین منبع معاصر، وقایع نگار پدرو د سیزا د لئون، که همین سفر را توصیف می‌کند، از الدورادو به عنوان یک دره می‌نویسد.

پیزارو با چند صد فاتح (منابع بین 220 تا 340 متغیر است) و 4000 خدمتکار بومی از کیتو به سمت شرق حرکت کرد. آنها را در زنجیر و غل قرار داد و آنها را همراه با اسب ، لاما، حدود 2000 گراز و تعداد مشابهی سگ شکاری نگه داشته بودند.

پیزارو انتظار داشت به زودی تمدنی از جمله زمین‌های باز، کشتزارها، روستاها و شهرها را بیابد. در عوض، او هفته‌ها و ماه‌ها در میان تاریکی جنگل‌های بارانی در فصل بارانی، در میان کوه‌ها، مرداب‌ها و رودخانه‌ها راهپیمایی کرد، چیزی جز (به قول سیزا د لئون) سختی، قحطی و بدبختی پیدا نکرد.

آمازون

افراد پیزارو هنگام جستجوی الدورادو، رودخانه آمازون را کشف کردند.

در طول راه، مردم بومی توسط اسپانیایی‌ها دستگیر و بازجویی شدند. وقتی آنها به پاسخ‌هایی که پیزارو می‌خواست نرسیدند، شکنجه شدند. با نزدیک شدن به پایان سال، اوضاع بدتر و ناامیدانه‌تر شد. همه گرازها مرده بودند.

آنها به رودخانه بزرگی رسیدند، درست در جنوب خط استوا در شمال اکوادور فعلی. طبق کتاب « رودخانه تاریکی »، رئیس قبیله محلی به نام دلیکولا، با شنیدن ظلم‌هایی که اسپانیایی‌ها بر کسانی که از آنها سؤال می‌کردند، دیده بود، آنچه را که می‌خواستند، بشنوند به آنها گفت.

او به آنها گفت که جمعیت بسیار زیادی در آن سوی رودخانه و مناطق بسیار غنی پر از اربابان قدرتمندوجود داشت. پیزارو دستور داد تا یک قایق بسازند. مردان و آذوقه را به پایین دست حمل می‌کرد در حالی که مردان و اسب‌های باقی مانده در امتداد ساحل راه می‌افتادند. آنها به مدت 43 روز این راه را ادامه دادند؛ اما غذای کمی یافتند و هیچ انسانی پیدا نکردند.

در دسامبر 1541، یکی از مردان پیزارو، فرانسیسکو د اورلانا، داوطلب شد تا قایق را با پنجاه مرد سوار کند تا غذا پیدا کند و برگردد. او به پیزارو گفت: «در اسرع وقت آذوقه را برمی‌گرداند». اورلانا غذا پیدا کرد؛ اما برنگشت.

در عوض، او و مردانش آمازون را پیدا کردند که آنها آن را مارانیون می‌شناختند.

طبق کتاب (اکتشافات به دره آمازون‌ها) در 26 اوت 1542 به اقیانوس اطلس رسیدند. اورلانا ادعا کرد که چاره‌ای جز ادامه دادن ندارد.

پیزارو آن را خیانت نامید. او مردان باقیمانده خود را برگرداند و به آرامی به سمت کیتو برگشت. سگ‌ها و اسب‌هایشان را می‌خوردند، زین‌ها و چرم‌های رکاب‌شان را می‌جوشانند و روی خاکستر کباب می‌کردند. آنها به نحوی موفق شدند و در ماه ژوئن وارد کیتو شدند.

این داستان الدورادو نشان می‌دهد که چگونه این اسطوره به یکی از محرک‌های اصلی اکتشاف اروپا در آمریکای جنوبی در شمال استوا تبدیل شد.

فاتحان آلمانی

پیزارو اولین تلاش صریح برای یافتن الدورادو بود؛ اما هنگامی که داستان‌های سرزمین طلایی گسترش یافت، فاتحان بیشتری ادعا کردند که سفرهای اکتشافی انجام داده‌اند و در جستجوی الدورادو بوده‌اند. 

این در داستان سباستین دو بنالکازار، گونزالو خیمنز د کوسادا و نیکولاس فدرمن نشان داده شده است، طبق مقاله خوزه ایگناسیو آولاندا  مردان نیکولاس فدرمن ("The Americas"، جلد 43، شماره 4، آوریل 1987). حضور نیکولاوس فدرمن در میان فاتحان در کلمبیا نشان می‌دهد، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق آنها اسپانیایی بودند؛ اما بازهم پیچیدگی خاصی داشت.

مسیر طلایی

حزب معمولی فاتحان عمدتاً از مردان فقیر اسپانیایی از اندلس، کاستیل و اکسترمادورا تشکیل می‌شد که به سویا و سپس به سن لوکار د بارامدا راه یافته بودند. (جایی که گوادالکیویر به اقیانوس اطلس می ریزد.) بیشتر سفرها به آمریکای جنوبی از همین نقطه آغاز می‌شود.  

با این حال، این گروه فاتحان هم شامل هلندی، فلمینگ، آلمانی، ایتالیایی، آلبانیایی، انگلیسی، اسکاتلندی و غیره نیز بود. در این میان، در برخی از دهه‌های 1530، آلمانی‌ها در بین دیگر فاتحان برجسته‌تر بودند.

این به این دلیل بود که در سال 1528 امپراتور چارلز پنجم به خانواده بانکداری ولزر از آگسبورگ 143000 فلورین بدهکار بود (طبق کتاب کالاهای دنیوی انسان) و چارلز که قادر به پرداخت نبود، در عوض مجوز استان ونزوئلا را به آنها داد و 20٪ از گنج پیدا شده را برای خود ذخیره کرد و به همین ترتیب این وضعیت تا سال 1546 ادامه یافت.

فدرمن تنها یکی از چندین نفر به رهبری آلمان بود که در این دوره از منطقه عبور کرد. دیگر فاتحان آلمانی شامل جورج هورموت و فیلیپ فون هوتن بودند.

یکی از اولین‌ها، تحت رهبری آمبروسیوس اهینگر، حدود 405 پوند (184 کیلوگرم) طلا جمع آوری کرد، عمدتاً این کار از طریق اخاذی و خشونت انجام می‌شد. این به قیمت جان تقریباً همه افراد از جمله اهینگر تمام شد. وقتی بازماندگان پس از دو سال دوری به کورو، پایتخت ونزوئلا بازگشتند، نشان دادند که گنج را زیر درختی دفن کرده‌اند و دیگر هرگز آن را پیدا نکردند.

افسانه الدورادو فولکلور رایجی است و حتی سر والتر رالی را به دام انداخته است.

شهوت داشتن طلا همه دوره‌ها، نژادها و ملیت‌ها را در بر می‌گیرد. به نظر می‌رسد داشتن هر مقدار طلا، میل سیری ناپذیر برای به دست آوردن مقدار بیشتری از آن را شعله ور می‌کند.

در طول قرن‌ها، این اشتیاق باعث به وجود آمدن داستان ماندگار شهری از طلا شد. در قرن‌های 16 و 17، اروپایی‌ها بر این باور بودند که جایی در دنیای جدید مکانی با ثروت بسیار زیاد به نام الدورادو وجود دارد. جست و جوی آنها برای یافتن این گنج، زندگی‌های بی شماری را تلف کرد، حداقل یک مرد را به خودکشی کشاند و مرد دیگری را زیر تبر جلاد قرار داد.

جیم گریفیث، یک فولکلورشناس در توسان آریزونا، می‌گوید: «الدورادو مکان‌های جغرافیایی را تغییر داد تا اینکه سرانجام به معنای منبعی از ثروت‌های ناگفته در جایی در قاره آمریکا بود.»

اما این مکان از ثروت بی اندازه پیدا نشده است.

ریشه‌ها

خاستگاه الدورادو در اعماق آمریکای جنوبی نهفته است. و مانند تمام افسانه‌های ماندگار، داستان الدورادو حاوی تکه‌ها و ریشه‌هایی از حقیقت است. هنگامی که کاوشگران اسپانیایی در اوایل قرن شانزدهم به آمریکای جنوبی رسیدند، داستان‌هایی درباره قبیله‌ای از بومیان در ارتفاعات کوه‌های آند در جایی که کلمبیای کنونی نامیده می‌شود، شنیدند. هنگامی که یک رئیس جدید به قدرت رسید، حکومت او با مراسمی در دریاچه گواتاویتا آغاز شد. روایت‌های مراسم متفاوت است؛ اما آنها به طور مداوم می‌گویند که حاکم جدید با گرد و غبار طلا پوشانده شده بود، و طلا و جواهرات گران‌بها برای دلجویی از خدایی که در زیر آب زندگی می‌کرد به دریاچه پرتاب شد.

اسپانیایی‌ها این حاکم را رئیس طلایی الدورادو، نامیدند. مراسم مرد طلاکاری ظاهراً در اواخر قرن پانزدهم به پایان رسید، زمانی که الدورادو و رعایا توسط قبیله دیگری تسخیر شدند؛ اما اسپانیایی‌ها و دیگر اروپایی‌ها در میان بومیان در امتداد سواحل شمالی قاره طلای زیادی پیدا کرده بودند که معتقد بودند باید جایی با ثروت فراوان در داخل کشور وجود داشته باشد. اسپانیایی‌ها الدورادو را پیدا نکردند؛ اما دریاچه گواتاویتا را یافتند و سعی کردند آن را در سال 1545 تخلیه کنند. آنها سطح آن را به اندازه‌ای پایین آوردند که صدها قطعه طلا در لبه دریاچه پیدا کردند؛ اما گنج افسانه‌ای فرضی در آب‌های عمیق‌تر از دسترس آنها خارج بود.

تلاش رالی

دربار انگلیسی سر والتر رالی دو سفر به گویان برای جستجوی الدورادو داشت. در سفر دوم خود در سال 1617، او پسرش، وات رالی، را با یک سفر به رودخانه اورینوکو فرستاد؛ اما والتر رالی که در آن زمان پیرمردی بود، در یک کمپ اصلی در جزیره ترینیداد ماند. این سفر یک فاجعه بود و وات رالی در نبرد با اسپانیایی‌ها کشته شد.

اریک کلینگلهوفر، باستان شناس در دانشگاه مرسر در مکون، جورجیا، در تلاش برای یافتن مکان یا کمپ اصلی رالی در ترینیداد است. او می‌گوید والتر رالی از بازمانده‌ای که او را از مرگ وات خبر داد و بازمانده را متهم کرد که اجازه داده پسرش را بکشند، عصبانی بود.

رالی به انگلستان بازگشت، جایی که پادشاه جیمز دستور بریدن سر او را به دلیل سرپیچی از دستورات برای جلوگیری از درگیری با اسپانیایی‌ها داد.

خوزه اولیور، مدرس مؤسسه باستان‌شناسی در دانشگاه کالج لندن، می‌گوید: افسانه الدورادو ماندگار است، زیرا «شما می‌خواهید که حقیقت داشته باشد. من فکر نمی‌کنم که ما هرگز جستجوی الدورادو را متوقف کرده باشیم.»

پس این شهر گمشده طلا کجاست؟ نویسنده ادگار آلن پو در شعر 1849 خود الدورادو را پیشنهادی ترسناک و شیوا ارائه می‌دهد: «بر فراز کوه‌های ماه، پایین دره سایه، سوار شوید، جسورانه سوار شوید اگر به دنبال الدورادو هستید.»

به این محصول امتیاز دهید:
یک نظر برای این مقاله بنویسید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد. فیلدهای اجباری با * نشان گذاری شده‌اند.